سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

صفحه خانگی پارسی یار درباره

آقا سید و زن بدکاره + عکس

صراط:چراغ‌های مسجد دسته دسته روشن می‌شوند. الحمدلله، ده شب مجلس با آبروداری برگزار شد.


آقا سید مهدی که از پله‌های منبر پایین می‌آید، حاج شمس‌الدین ـ بانی مجلس ـ هم کم کم از میان جمعیت راه باز می‌کند تا برسد بهش.
جمعیت هم همینطور که سلام می‌کنند راه باز می‌کنند تا دم در مسجد.


وقت خداحافظی، حاجی دست می کند جیب کتش…


آقا سید، ناقابل، اجرتون با صاحب اصلی محفل…


دست شما درد نکند، بزرگوار!


سید پاکت را بدون اینکه حساب کتاب کند، می‌گذار پر قبایش. مدت‌ها بود که دخل را سپرده بود دست دیگری!


آقا سید، حاج مرشد شما رو تا دم در منزل همراهی می‌کنن…


حاج مرشد، پیرمرد 50 ، 60 ساله، لبخندزنان نزدیک می‌شود. التماس دعای حاج شمس و راهی راه…

*

زن، خیلی جوان نبود. اما هنوز سن میانسالی‌اش هم نرسیده بود. مضطرب، این طرف آن طرف را نگاه می‌کرد.


زیر تیر چراغ برق خیابان لاله زار، جوراب شلواری توری، رنگ تند لب‌ها، گیس‌های پریشان… رنگ دیگری به خود گرفته بود.


دوره و زمونه‌ای نبود که معترضش بشوند…


*

حاج مرشد!


جانم آقا سید؟
آنجا را می‌بینی؟ آن خانم…


حاجی که انگار تازه حواسش جمع آن طرف خیابان شده بود، زود سرش را انداخت پایین.


استغفرالله ربی و اتوب‌الیه…


سید انگار فکرش جای دیگری است…


حاجی، برو صدایش کن بیاید اینجا.


حاج مرشد انگار که درست نشنیده باشد، تند به سیدمهدی نگاه می‌کند:


حاج آقا، یعنی قباحت نداره؟! من پیرمرد و شمای سید اولاد پیغمبر! این وقت شب… یکی ببیند نمی‌گوید اینها با این فاحشه چه کار دارند؟


سبحان الله…


سید مکثی می‌کند.

بزرگواری کنید و ایشون رو صدا کنید. به ما نمی‌خورد مشتری باشیم؟!



حاج مرشد، بالاخره با اکراه راضی می‌شود. اینبار، او مضطرب این طرف و آن طرف را نگاه می‌کند و سمت زن می‌رود.


زن که انگار تازه حواسش جمع آنها شده، کمی خودش را جمع و جور می‌کند.


به قیافه‌شان که نمی‌خورد مشتری باشند! حاج مرشد، کماکان زیرلب استفرالله می‌گوید.

- خانم! بروید آنجا! پیش آن آقاسید. باهاتان کاری دارند.


زن، با تردید، راه می‌افتد.

حاج مرشد، همانجا می‌ایستد. می‌ترسد از مشایعت آن زن!…


زن چیزی نمی‌گوید. سکوت کرده. مشتری اگر مشتری باشد، خودش…


دخترم! این وقت شب، ایستاده‌اید کنار خیابان که چه بشود؟


شاید زن، کمی فهمیده باشد!کلماتش قدری هوای درد دل دارد، همچون چشم‌هایش که قدری هوای باران:

حاج آقا! به خدا مجبورم! احتیاج دارم…

سید؛ ولی مشتری بود!

پاکت را بیرون می‌آورد و سمت زن می‌گیرد:

این، مال صاحب اصلی محفل است! من هم نشمرده‌ام.مال امام حسین(ع) است…

تا وقتی که تمام نشده، کنار خیابان نایست!…

سید به حاجی ملحق می‌شود و دور…


انگار باران چشم‌های زن، تمامی ندارد…


*چندسال بعد…نمی‌دانم چندسال… حرم صاحب اصلی محفل!


سید، دست به سینه از رواق خارج می‌شود. زیر لب همینجور سلام می‌دهد و دور می‌شود. به در صحن که می‌رسد،


نگاهش به نگاه مرد گره می‌خورد و زنی به شدت محجوب که کنارش ایستاده.


مرد که انگار مدت مدیدی است سید را می‌پاییده، نزدیک می‌آید و عرض ادبی.
زن بنده می‌خواهد سلامی عرض کند.

مرد که دورتر می‌ایستد، زن نزدیک می‌آید و کمی نقاب از صورتش بر می‌گیرد


که سید صدایش را بهتر بشنود. صدا، همان صدای خیابان لاله زار است و همان بغض:

آقا سید! من را نشناختید؟ یادتان می‌آید که یکبار، برای همیشه دکان مرا تعطیل کردید؟ همان پاکت…


آقا سید! من دیگر… خوب شده‌ام!

این بار، نوبت باران چشمان سید است…




سید مهدی قوام ـ از روحانی های اخلاقی دهه 40 تهران ـ یکی تعریف می‌کرد: روزی که پیکر سید مهدی قوام را آوردند قم که دفن کنند،

به اندازه‌ی دو تا صحن بزرگ حرم حضرت معصومه کلاه شاپویی و لنگ به دست آمده بودند و صحن را پر کرده بودند.

زار زار گریه می‌کردند و سرشان را می‌کوبیدند به تابوت…



منبع: جام نیوز

مگس ها برای مزاحم شدن ، کاری به نیت تو ندارن


تازه باهم رفیق شده بودیم . خیلی ساده و بی غل و قش بود.با اینکه از حجابش خوشم میومد اما تمبلیمیکردم چادر روی سرم باشد.



یک روز که برای درس خواندن امده بود خانه ی ماُ همراه خودش چند بسته ی شکلات بابسته بندی های زیباهم اورده بود. دوتا از انها را به من دادُخودش هم یکی از شکلات هارا باز کرده وگذاشت وسط بشقاب.


چن لحظه ای از درس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سرو کله ی شان پیداشد .من تلاشکردم انها را فراری بدهم.ولی کوثر خیلی اروم گفت:تقصیر خودشه.تا خودشو نپوشونهُ مگسا رهاش نمیکینن.


فهمیدم که میخواد غیر مستقیم به من درس حجاب بده . وبگه:


مگسا کاری ندارن که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری .

اونا کارشون مزاحمته و فقط به ظاهر نیگا میکنن . پس منو تو باید خیلی به حجاب ظاهرمون برسیم.



مهرش بیشتر از قبل در دلم افتادتا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.



 حجاب+چادر+زن+دختر+حیا+عفت+اسلام


تازه باهم رفیق شده بودیم . خیلی ساده و بی غل و قش بود.با اینکه از حجابش خوشم میومد اما تمبلی میکردم چادر روی سرم باشد.   یک روز که برای درس خواندن امده بود خانه ی ماُ همراه خودش چند بسته ی شکلات بابسته بندی های زیبا هم اورده بود. دوتا از انها را به من دادُخودش هم یکی از شکلات هارا باز کرده وگذاشت وسط بشقاب.  چن لحظه ای از درس خواندنمان نگذشته بود که دوتا مگس مزاحم سرو کله ی شان پیداشد .من تلاش کردم انها را فراری بدهم.ولی کوثر خیلی اروم گفت:تقصیر خودشه.تا خودشو نپوشونهُ مگسا رهاش نمیکینن.  فهمیدم که میخواد غیر مستقیم به من درس حجاب بده . وبگه:      مگسا کاری ندارن که تو به خاطر تنبلی حجاب نداری .      اونا کارشون مزاحمته و فقط به ظاهر نیگا میکنن . پس منو تو باید خیلی به حجاب ظاهرمون برسیم.  مهرش بیشتر از قبل در دلم افتادتا به حال نهی از منکر به این قشنگی ندیده بودم.


به نقل از وبلاگ : جسوران 1371




برچسب‌ها: داستان با حجاب شدن, حیا, چادر سر کردن, دختر چادری, چادر

حضور زوج های جوان در مناطق عملیاتی جنوب - سال 1392

حجاب جوان دختر خانواده اسلامی لباس عروسی حضور زوج های جوان در مناطق عملیاتی جنوب - سال 1392 ********************************* حجاب جوان دختر خانواده اسلامی لباس عروسی حضور زوج های جوان در مناطق عملیاتی جنوب - سال 1392


آیا بروز شدن فرهنگ بی دینی در سومین حرم اهل بیت (ع) جا دارد؟!!!

    چه شده! آن روزها در میانه ی هجوم عهد رضاخانی با قانون منع حجاب، بانوان ، پهلو شکستند اما نگذاشتند حرمتها بشکند. از  طرفی مردان با غیرت هم محبوسی خانه و کاشانه ی خود را بر بدهکاری گوششان به حرف ناکسان ترجیح دادند و حالا که برخی از ایشان گنج آن واقعه را با جنگ اختلاف سلیقه سیاسی و اقتصادی خود با دولت و دولتمردان ممزوج ساخته اند و یادشان رفته که احکام خدا با سلیقه ای رفتار کردن و مذهبی نمایی تفاوت دارد.

    یا شاید هم به قول معصوم (ع) از غیرتشان کم شده که ناموسشان با چنین وقیحه ای به انذار خیابان می روند. جایی که علاوه بر عرضه ی خوراک و پوشاک، محفلی است برای به رخ کشیدن برندهای لوازم آرایشی و لباس های چین و واچین که هرکدام به نوعی گوشه ای از اندام دخترکان و زنان را به حراج گذاشته، محملی است بر ناشناسی از خدا، بی غیرتی آنان و ناکارآمدی مسئولین!!

   و دیگر از اعلام وصول و قبول شبیخون فرهنگی گذشته؛ صدای خرد شدن استخوانهای غیرت می آید.


برچسب‌ها: فرهنگ بی دینی, سومین حرم اهل بیت, اعتراض به بد حجابی, بی حیا
ادامه مطلب

صاحبان انقلاب


اما دشمنان ما مثل همیشه از درک واقعیت، عاجزند. اینجا «مردم، خود را صاحبان انقلاب می دانند که هستند؛ صاحبان کشور می دانند که هستند»1 و زمانی که شما خود را صاحب چیزی دانستی با چنگ و دندان، برای محافظت از آن به این راحتی، تسلیم نخواهی شد.



برچسب‌ها: حجاب, زن, دختر جوان, دختر ایرانی, 22 بهمن


ادامه مطلب



زن اروپایی از نظر دکتر شریعتی

 

 

البته این زنها که در پشت مجله زن روز می بینیم در اروپا هم هستند و وجود دارند اما در جاهای مخصوص !! به عنوان (زن شب) این غیر از زن اروپایی است...


فقط بعضی از زنان اروپایی هستند که ما حق داریم آنها را بشناسیم.آنهایی را که فیلم ها و مجله ها و تلویزیون ها و رمانهای نویسندگان جنسی به ما نشان میدهند به عنوان تیپ کلی (زن اروپایی)به ما میشناسانند.


البته این زنها که در پشت مجله زن روز می بینیم در اروپا هم هستند و وجود دارند اما در جاهای مخصوص !! به عنوان (زن شب) این غیر از زن اروپایی است...  فقط بعضی از زنان اروپایی هستند که ما حق داریم آنها را بشناسیم.آنهایی را که فیلم ها و مجله ها و تلویزیون ها و رمانهای نویسندگان جنسی به ما نشان میدهند به عنوان تیپ کلی (زن اروپایی)به ما میشناسانند.    حق نداریم آن دختری اروپایی را بشناسیم که از 16 سالگی به صحرای نوبی به آفریقا به صحرای الجزایر به استرالیا می رود تمام عمرش را در محیط وحشت و خطر و بیماری و مرگ و قبایل وحشی میگذراند و شب و روز در جوانی به کمال و پیری درباره ی امواجی که از شاخهکهای مورچه فرستاده می شود و شاخکهای مورچه دیگر که آنرا دریافت می کنند و چون عمر را به پایان می برد دخترش کار و فکر او را دنبال می کند. این نسل دوم زن اروپایی در سن50 به فرانسه باز می گردد و در دانشگاه می گوید:<<من سخن گفتن مورچه را کشف کرده ام و بعضی از علایم مکالمه ی او را یافته ام>>       حق نداریم (مادام گواشن)را بشناسیم که تمام عمر را صرف کرد تا ریشه ی افکار و مسائل فلسفی حکمت بوعلی و ابن رشد و ملاصدرا و حاجی ملاهادی سبزواری (آیا این افراد را می شناسید؟؟) را در فلسفه ی یونان و آثار ارسطو پیدا کرد و با هم مقایسه نمود آنچه حکمای ما بد ترجمه کرده اند را تصحیح نمود.       حق نداریم (رزانس دولا شاپل) که بیش از همه ی علمای اسلام .و حتی شیعان و کباده کشان ولایت علی و مدعیان معارف علوی او یک دختر زیبای آزاد و مرفه سوئدی نژاد با دوری از جو فرهنگی اسلام و زمینه ی تربیتی و اعتقادی شیعی از آغاز جوانی زندگیش را وقف شناخت آن روحی کرد که در اندام اسلام مجهول ماند....  درست ترین خطوط سیمای علی لطیف ترین موجهای روح و ابعاد احساس و بلندترین پرشهای اندیشه او را یافت و رنجها و تنهایی ها و شکست ها و هراسها و نیازه ی او را برای بار نه تنها علی بدر وحنین که علی محراب و شب و چاههای بیرون مدینه را نیز پیدا کرد ونهج البلاغه او را.این دختر کافر جهنمی که هم آنچه علی به قلم آورده است پراکنده در این کتاب و آن دفتر و یا بیشتر نسخه های خطی و پنهان اینجا و آنجا همه را گردآورد و خواند ترجمه و تفسیر کرد و زیباترین نوشته هایی را که درباره ی کسی از یک قلم جاری شده است درباره ی علی نوشت و اکنون چهل و دو سال است که لحضه ای سر از اندیشه و تامل و کار و تحقیق برنگرفته است.        ما حق نداریم دوشیزه (میشن) را بشناسیم که در اشغال پاریس بوسیله ی نازی ها از سنگر نهضت مقاومت فرانسه ضربه هایی چنان کاری به ارتش هیتلری زد که دو بار غایبانه به مرگ محکوم شد وبا اینکه خود یهودی است انسان بود و آزادی را در اوجی می فهمید که اکنون در صف <<فداییان فلسطینی>> علیه صهیونیسم می جنگد.        ما حق نداریم هزاران دختر پاریسی را که دوشادوش مجاهدان الجزایری بی نام و نشان و بی انتظار پاداشی دنیوی یا ثواب اخروی در سازمانهای مخفی سنگرهای کوهستانی و قلب پایگاه های جنگلی از سینه ی صحرای آتش ریز صحرای الجزایر تا زیزمین ها و پناهگاه های شهر شهوت و شراب پاریس علیه استعمار فرانسه و قداره بندی چون ژنرال دوگلوسوستل و سالان و آرگو چنگیدند و از شکنجه های هولناک را و شهادتهای شکوهمند را در راه آزادی ملتی بیگانه استقبال کردند.        ما حق ندارم که (آنجلا) دختر آمریکایی یا دختر ایرلندی را که دو ملت اسیر چه می گویم؟ همه ی مردم آزاده ی جهان و تمام بشریت مجروح و محکوم تبعیض و ستم و استثمار چشم به آنان دوخته اند را بشناسیم و بدانیم که زن فرنگی نه آنچنان که آقایان محترم مسعودیها و فرامرزیها ] مسئولان قبل از انقلاب مجله زن روز [ به نام ((زن روز)) اروپا به اطلاع بانوان ما می رساننند......تا آنجا پیش رفته که به تجسم ایده آل یک ملت و مظهر نجات و غرور و افتخار یک نژاد شده است.......یک بار ندیدیم از دانشگاه کمبوریج یا سوربن یا هاروارد عکس بردارند و بگویند که دختران دانشجو چگونه می آیند و چگونه می روند.  چگونه در کتابخانه ها بر روی نسخه های قرنهای چهارده و پانزده اروپا و الواحی که از2500تا سه هزار سال پیش در چین پیدا شده یا روی نسخه ای از قرآن نسخه هایی از کتب خطی لاتین و یونانی و میخی و سانسکریت از صبح تا شب خم می شوند بی انکه تکانی بخورند و چشم به این سو آن سو بدوانند تا کتابدار کتاب را نمی گیرد و عذرشان را نمی خواهد سرشان از روی کتاب برداشته نمی شود.      منبع :  کتاب (فاطمه فاطمه است)   اثر دکتر علی شریعتی


    حق نداریم آن دختری اروپایی را بشناسیم که از 16 سالگی به صحرای نوبی به آفریقا به صحرای الجزایر به استرالیا می رود تمام عمرش را در محیط وحشت و خطر و بیماری و مرگ و قبایل وحشی میگذراند و شب و روز در جوانی به کمال و پیری درباره ی امواجی که از شاخهکهای مورچه فرستاده می شود و شاخکهای مورچه دیگر که آنرا دریافت می کنند و چون عمر را به پایان می برد دخترش کار و فکر او را دنبال می کند. این نسل دوم زن اروپایی در سن50 به فرانسه باز می گردد و در دانشگاه می گوید:<<من سخن گفتن مورچه را کشف کرده ام و بعضی از علایم مکالمه ی او را یافته ام>>

     حق نداریم (مادام گواشن)را بشناسیم که تمام عمر را صرف کرد تا ریشه ی افکار و مسائل فلسفی حکمت بوعلی و ابن رشد و ملاصدرا و حاجی ملاهادی سبزواری (آیا این افراد را می شناسید؟؟) را در فلسفه ی یونان و آثار ارسطو پیدا کرد و با هم مقایسه نمود آنچه حکمای ما بد ترجمه کرده اند را تصحیح نمود.


     حق نداریم (رزانس دولا شاپل) که بیش از همه ی علمای اسلام .و حتی شیعان و کباده کشان ولایت علی و مدعیان معارف علوی او یک دختر زیبای آزاد و مرفه سوئدی نژاد با دوری از جو فرهنگی اسلام و زمینه ی تربیتی و اعتقادی شیعی از آغاز جوانی زندگیش را وقف شناخت آن روحی کرد که در اندام اسلام مجهول ماند....


درست ترین خطوط سیمای علی لطیف ترین موجهای روح و ابعاد احساس و بلندترین پرشهای اندیشه او را یافت و رنجها و تنهایی ها و شکست ها و هراسها و نیازه ی او را برای بار نه تنها علی بدر وحنین که علی محراب و شب و چاههای بیرون مدینه را نیز پیدا کرد ونهج البلاغه او را.این دختر کافر جهنمی که هم آنچه علی به قلم آورده است پراکنده در این کتاب و آن دفتر و یا بیشتر نسخه های خطی و پنهان اینجا و آنجا همه را گردآورد و خواند ترجمه و تفسیر کرد و زیباترین نوشته هایی را که درباره ی کسی از یک قلم جاری شده است درباره ی علی نوشت و اکنون چهل و دو سال است که لحضه ای سر از اندیشه و تامل و کار و تحقیق برنگرفته است.

      ما حق نداریم دوشیزه (میشن) را بشناسیم که در اشغال پاریس بوسیله ی نازی ها از سنگر نهضت مقاومت فرانسه ضربه هایی چنان کاری به ارتش هیتلری زد که دو بار غایبانه به مرگ محکوم شد وبا اینکه خود یهودی است انسان بود و آزادی را در اوجی می فهمید که اکنون در صف <<فداییان فلسطینی>> علیه صهیونیسم می جنگد.


      ما حق نداریم هزاران دختر پاریسی را که دوشادوش مجاهدان الجزایری بی نام و نشان و بی انتظار پاداشی دنیوی یا ثواب اخروی در سازمانهای مخفی سنگرهای کوهستانی و قلب پایگاه های جنگلی از سینه ی صحرای آتش ریز صحرای الجزایر تا زیزمین ها و پناهگاه های شهر شهوت و شراب پاریس علیه استعمار فرانسه و قداره بندی چون ژنرال دوگلوسوستل و سالان و آرگو چنگیدند و از شکنجه های هولناک را و شهادتهای شکوهمند را در راه آزادی ملتی بیگانه استقبال کردند.


      ما حق ندارم که (آنجلا) دختر آمریکایی یا دختر ایرلندی را که دو ملت اسیر چه می گویم؟ همه ی مردم آزاده ی جهان و تمام بشریت مجروح و محکوم تبعیض و ستم و استثمار چشم به آنان دوخته اند را بشناسیم و بدانیم که زن فرنگی نه آنچنان که آقایان محترم مسعودیها و فرامرزیها ] مسئولان قبل از انقلاب مجله زن روز [ به نام ((زن روز)) اروپا به اطلاع بانوان ما می رساننند......تا آنجا پیش رفته که به تجسم ایده آل یک ملت و مظهر نجات و غرور و افتخار یک نژاد شده است.......یک بار ندیدیم از دانشگاه کمبوریج یا سوربن یا هاروارد عکس بردارند و بگویند که دختران دانشجو چگونه می آیند و چگونه می روند.


چگونه در کتابخانه ها بر روی نسخه های قرنهای چهارده و پانزده اروپا و الواحی که از2500تا سه هزار سال پیش در چین پیدا شده یا روی نسخه ای از قرآن نسخه هایی از کتب خطی لاتین و یونانی و میخی و سانسکریت از صبح تا شب خم می شوند بی انکه تکانی بخورند و چشم به این سو آن سو بدوانند تا کتابدار کتاب را نمی گیرد و عذرشان را نمی خواهد سرشان از روی کتاب برداشته نمی شود.



منبع :  کتاب (فاطمه فاطمه است)   اثر دکتر علی شریعتی


برچسب‌ها: زن اروپایی از نظر دکتر علی شریعتی, دکتر شریعتی و حجاب, حیا و شریعتی, محجبه, حجاب


دوست دارم چادر مد شود

وقتی مشکی مد باشه خوبه
 
وقتی رنگ مانتو شلوار باشه خوبه

وقتی رنگ عشقه خوبه!

وقتی رنگ کت و شلوار باشه با کلاسه!
 
وقتی لباس های شب تو مهمونی ها مشکی باشه باکلاسه!

اما

وقتی رنگ چادر من مشکی شد
 
بد شد!

افسردگی می آورد!
 
دنبال حدیث و روایت می گردند

که رنگ مشکی مکروهه!

مشکی تا جایی که برای لباس های شما بود خوب بود و باکلاس به ما که رسید بد شد

من و متهم می کنید به افسردگی به دل مردگی

و من توی زندگی دنباله لحظه ای هستم که افسردگی گرفتم به حکم شما!

چرا حجاب را مساوی با افسردگی می دانید!


دوست دارم چادر مد شود من چادرم را دوست دارم


 دوست دارم چادر مد شود

مشکی رنگ عشق باشد

عشق به خدا بدون افسردگی!




برگرفته از وبلاگ:خاطرات چادر مشکی

به نقل از وبلاگ : روی ابرهای آسمان


گزارش تصویری (( مدرسه شبانه روزی تبوایرنگ اندونزی ))

اندونزی - جومبانگ - خبرگزاری مهر :

مدرسه شبانه روزی تبو ایرنگ بزرگترین مدرسه در شهر جومبانگ در جاوای خاوری است . تبو ایرنگ نام روستای بسیار کوچکی در منطقه چوکیر واقع در جومبانگ در جاوای خاوری بود که فاصله آن با شهر جومبانگ 8 کیلومتر می‌‌باشد چشم انداز بنیان مدرسه در راستای گسترش اسلام و توانمند سازی افراد این منطقه در دریافت دین مبین اسلام است. در این مدرسه علوم دینی و زبان عربی‌ تدریس و تلاش بسیاری برای گسترش اسلام در اندونزی نموده است.


 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

مشاهده تمام عکس ها

 


برچسب‌ها: مدرسه شبانه روزی تبوایرنگ اندونزی, تبوایرنگ, اندونزی, محجبه, حجاب

دلتون میاد چادر سر نکنید

 

دلتون میاد چادر سر نکنید

دلتون میاد امام تنها بزارید


این بود چکیده وصایاشون

دلتون میاد به یاد اونا نباشید


دلتون میاد خاطراتشون رو گم کنید


دلتون میاد باهاشون غریبه باشید

دلتون میاد وصیتا زمین بمونه

دلتون میاد سرشون بیاد پایین

دلتون میاد کارشون بمونه بی نتیجه

دلتون میاد تنها باشن مثل اربابشون

دلتون میاد بلرزن از خجالت


دلتون میاد کوچهبه اسمشون کنید بجا عمل به کارشون

دلتون میاد فراموش کنید کارشون

دلتون میاد فریاد کنید تو کوچه به نامشون


دلتون میاد دلتون میاد دلتون میاد

پس چادر کنید سرتون به نام فاطمه مادرشون

 

 

 

حجاب+چادر+شهدا+دختر+با حجاب

 

 

شلمچه بوی چادر خاکی زهرا می دهد +دختران محجبه در کاروان راهیان نور + چادر اسلامی + دختر