سفارش تبلیغ
صبا ویژن

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

صفحه خانگی پارسی یار درباره

حالا اگر چند تار مو پیدا شد چه اثر سوئی دارد؟؟؟

حالا اگر چند تار مو پیدا شد چه اثر سوئی دارد؟؟؟


به قول استاد قرائتی اگر شما نقشه ای برای رسیدن به گنجی داشته باشید فرضا باید 4 متر به طرف راست 5 متر به بالا بروید و بعد زمین را بکنید اگر به جای 4 متر 6 متر بروید به گنج مورد نظر نخواهید رسید در این موارد هم اگر دقیقا به حدود الهی مقید نباشیم به نتیجه مطلوب نمی رسیم.


hejab


ادامه مطلب          







برادرم....

برادرم ، من در این گرمای تابستان چادر سر میکنم ، سخت است ولی تنها 3 ماه است ، چادر آزادی حرکت و دستانم را می گیرد ، سخت است ولی نه زیاد،


 چادر سر کردن مسئولیت می آورد و انتظار ، ولی تمام اینها سخت تر از کار تو نیست ، سخت تر از کار تو نیست که باید در تمام طول سال سر به زیر راه بروی و از میان شیاطین متحرک کوچه ها و خیابان ها، از میان بانوانی که نتوانسته اند خودنماییشان را کنترل کنند ، سالم رد شوی ،


از تو سخت تر نیست که همیشه باید مراقب خودت باشی وقتی می خواهی بیرون بروی یا فیلمی ببینی یا به اینترنت وصل شوی ، زیرا شیاطین برایت کمین کرده اند . از تو سخت تر نیست که در این هجوم بی مهابای وسوسه های دلفریب و پلیدی های نا جوانمردانه باید پاک باقی بمانی.

و خداوند مرد را قوی آفرید زیرا وظیفه ات بسی سنگین تر است و اگر در این آزمون ها پیروز شدی ،مردی خدایی میشوی!








اللهم صل علی محمد وآل محمد و عجل فرجهم

به امید ظهور مولا و سرورمون امام زمان عجل الله تعالی فرجه

برچسب‌ها: چادر

گِله ای نیست ، همینطوری بگرد !!

خواهرم ،


اگه به این روز اعتقاد نداری ،

 

 


گِله ای نیست.

همینطوری بگرد !!

 

 

 

 

منبع : گروه سایبری مهندس میرزایی

 


برچسب‌ها: حجاب و شهدا, اعتراض به بد حجابی, شعر حجاب, اشعار حجاب

فقط من بی حجاب بودم.

 

فقط من بی حجاب بودم+ عکس/ تعجب مجری بی بی سی!/ اسلام لندن را فتح کرده؟


++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++


مجری شبکه بی بی سی فارسی با انتشار عکسی از زنان محجبه با تیتر: "آیا اسلام لندن را فتح کرده است؟" خشم و تعجب خود را از رشد بی ‌سابقه اسلام و زنان محجبه در شهر لندن ابراز کرد.


++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++



رعنا رحیم‌پور مجری شبکه بی بی سی فارسی با انتشار عکسی در فیس بوک که از یک واگن مترو شهر لندن از زنان محجبه گرفته تعجب و خشم خود را از رشد زنان محجبه سوال کرده است Has Islam taken over London?" آیا اسلام لندن را فتح کرده است؟‌" و نوشته است تنها زن بی‌حجاب آن واگن بوده!نظرات دوستان و همفکران این مجری رسانه انگلیسی نیز که از کشورهای مختلف اروپایی و آمریکایی هستند در مورد این عکس نیز بسیار جالب و خواندنی است، دوستان این کارمند وطن فروش ملکه انگلیس با ابراز همدردی با وی نوشتند که در شهرهای مختلف اروپا و آمریکا نیز زنان مسلمان محجبه بسیاری را می‌بینند.



فردی از هلند نوشته است: "سوار یک تراموا در آمستردام بشین‌، به عین خواهید دید‌! شاید 80 درصد محجبه هستند‌! "دوستان این مجری بی بی سی که در اسلام‌ستیزی هم‌فکر وی هستند از نابودی لندن و فراگیر شدن اسلام ابراز تاسف کرده‌اند!بسیاری از کشورهای غربی با اعمال محدودیت‌های تحصیلی و اجتماعی بر زنان محجبه نتوانسته‌اند مانعی بر موج عظیم گرایش به اسلام و حجاب در کشور خود اعمال کنند. 


 



زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر 





منبع : باشگاه خبرگزاران جوان

 


حاج آقا باید برقصه ......

این مطلب رو تو یکی از وبلاگها دیدم دلم نیومد که نذارم

بخونین خیلی قشنگه...

 

 

این خاطره را همان سال 87 در اتوبوسی که راهی نور بود، از یکی از راویان نورانی شنیدم که خواندنش بعد از سه سال هنوز مو به تنم سیخ می‌کند... بخوانیدش که قطعا خالی از لطف نیست:


"چند سال قبل اتوبوسی از دانشجویان دختر یکی از دانشگاه‌های بزرگ کشور آمده بودند جنوب. چشم‌تان روز بد نبیند... آن‌قدر سانتال مانتال و عجیب و غریب بودند که هیچ کدام از راویان، تحمل نیم ساعت نشستن در آن اتوبوس را نداشتند. وضع ظاهرشان فوق‌العاده خراب بود. آرایش آن‌چنانی، مانتوی تنگ و روسری هم که دیگر روسری نبود، شال گردن شده بود.

اخلاق‌شان را هم که نپرس... حتی اجازه یک کلمه حرف زدن به راوی را نمی‌دادند، فقط می‌خندیدند و مسخره می‌کردند و آوازهای آن‌چنانی بود که...

از هر دری خواستم وارد شوم، نشد که نشد؛ یعنی نگذاشتند که بشود...

دیدم فایده‌ای ندارد! گوش این جماعت اناث، بده‌کار خاطره و روایت نیست که نیست!

باید از راه دیگری وارد می‌شدم... ناگهان فکری به ذهنم رسید... اما... سخت بود و فقط از شهدا بر‌می‌آمد...

سپردم به خودشان و شروع کردم.

گفتم: بیایید با هم شرط ببندیم!

خندیدند و گفتند: اِاِاِ ... حاج آقا و شرط!!! شما هم آره حاج آقا؟؟؟

گفتم: آره!!!

گفتند: حالا چه شرطی؟

گفتم: من شما را به یکی از مناطق جنگی می‌برم و معجزه‌ای نشان‌تان می‌دهم، اگر به معجزه بودنش اطمینان پیدا کردید، قول بدهید راه‌تان را تغییر دهید و به دستورات اسلام عمل کنید.

گفتند: اگر نتوانستی معجزه کنی، چه؟

گفتم: هرچه شما بگویید.

گفتند: با همین چفیه‌ای که به گردنت انداخته‌ای، میایی وسط اتوبوس و شروع می‌کنی به رقصیدن!!!




اول انگار دچار برق‌گرفتگی شده باشم، شوکه شدم، اما چند لحظه بعد یاد اعتقادم به شهدا افتادم و دوباره کار را به آن‌ها سپردم و قبول کردم.

دوباره همه‌شون زدند زیر خنده که چه شود!!! حاج آقا با چفیه بیاد وسط این همه دختر و...

در طول مسیر هم از جلف‌بازی‌های این جماعت حرص می‌خوردم و هم نگران بودم که نکند شهدا حرفم را زمین بیندازند؟ نکند مجبور شوم...! دائم در ذکر و توسل بودم و از شهدا کمک می‌خواستم...

می‌دانستم در اثر یک حادثه، یادمان شهدای طلائیه سوخته و قبرهای آن‌ها بی‌حفاظ است...

از طرفی می‌دانستم آن‌ها اگر بخواهند، قیامت هم برپا می‌کنند، چه رسد به معجزه!!!

به طلائیه که رسیدیم، همه‌شان را جمع کردم و راه افتادیم ... اما آن‌ها که دست‌بردار نبودند! حتی یک لحظه هم از شوخی‌های جلف و سبک و خواندن اشعار مبتذل و خنده‌های بلند دست برنمی‌داشتند و دائم هم مرا مسخره می‌کردند.

کنار قبور مطهر شهدای طلائیه که رسیدیم، یک نفر از بین جمعیت گفت: پس کو این معجزه حاج آقا! ما که این‌جا جز خاک و چند تا سنگ قبر چیز دیگه‌ای نمی‌بینیم! به دنبال حرف او بقیه هم شروع کردند: حاج آقا باید برقصه...

 





برای آخرین بار دل سپردم. یا اباالفضل گفتم و از یکی از بچه‌ها خواستم یک لیوان آب بدهد.

آب را روی قبور مطهر پاشیدم و...

تمام فضای طلائیه پر از شمیم مطهر و معطر بهشت شد... عطری که هیچ جای دنیا مثل آن پیدا نمی‌شود! همه اون دخترای بی‌حجاب و قرتی، مست شده بودند از شمیم عطری که طلائیه را پر کرده بود. طلائیه آن روز بوی بهشت می‌داد...

همه‌شان روی خاک افتادند و غرق اشک شدند! سر روی قبرها گذاشته بودند و مثل مادرهای فرزند از دست داده ضجه می‌زدند ... شهدا خودی نشان داده بودند و دست همه‌شان را گرفته بودند. چشم‌ها‌شان رنگ خون گرفته بود و صدای محزون‌شان به سختی شنیده می‌شد. هرچه کردم نتوانستم آن‌ها را از روی قبرها بلند کنم. قصد کرده بودند آن‌جا بمانند. بالاخره با کلی اصرار و التماس آن‌ها را از بهشتی‌ترین خاک دنیا بلند کردم ...

به اتوبوس که رسیدیم، خواستم بگویم: من به قولم عمل کردم، حالا نوبت شماست، که دیدم روسری‌ها کاملا سر را پوشانده‌اند و چفیه‌ها روی گردن‌شان خودنمایی می‌کند.

هنوز بی‌قرار بودند... چند دقیقه‌ای گذشت... همه دور هم جمع شده بودند و مشورت می‌کردند...

پرسیدم: به کجا رسیدید؟ چیزی نگفتند.

سال بعد که برای رفتن به اردو با من تماس گرفتند، فهمیدم دانشگاه را رها کرده‌اند و به جامعه‌الزهرای قم رفته‌اند ... آری آنان سر قول‌شان به شهدا مانده بودند ..."

http://www.ammarname.ir/link/9811

http://hejabebanoo.mihanblog.com/post/117

به نقل از وبلاگ : آخرین جمعه
برچسب‌ها: حاج آقا باید برقصه, محجبه, کاروان راهیان نور, حجاب در کاروان راهیان نور

 

 


تصاویردیده نشده از شهیده نسرین افضل

همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می‌دارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا می‌کنم.

از تو می‌خواهم اگر می‌خواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی و...

 


شهیده نسرین افضل

نسرین افضل در سال 1338 در استان فارس و در خانواده ای مذهبی به دنیا آمد. وی در دوران تحصیل به عنوان یکی از دانش‌آموزان پرشعور و باشعور، بر بسیاری از نابسامانی‌ها در رژیم طاغوت، خردمندانه اعتراض ‌کرد، تا جایی که مورد تعقیب نیروهای امنیتی قرار گرفت. این شهیده، پس از پایان تحصیل در دوره دبیرستان با روحی سرشار از پیوستگی به درگاه احدیت با حضور مؤثر در کمیته امداد سپاه و جهاد سازندگی با خدمت به محرومان روستایی، بیشترین قرب به پروردگار را برای خود کسب می‌کرد.

 

 


شهیده افضل، در آغاز سال 1360 با مشورت برادر بزرگوارش شهید «احمد افضل» با فراخوان جهادسازندگی شیراز، به همراه جمعی از خواهران متعهد به کردستان رفت و همه وقت خویش در مهاباد به مجاهدت پرداخت. وی مدتی مسئولیت تبلیغات و انتشارات سپاه مهاباد را بر عهده گرفت و در عین حال، با دیگر ارگان‌ها همکاری داشت.

 


وی به خاطر نیاز شدید آموزش و پرورش به مربی، با عنوان مربی تربیتی در مهاباد مشغول به کار شد و همزمان معلمان نهضت سوادآموزی نیز تحت تعلیم او قرار گرفتند. و در سال 1361 با یکی از پاسداران ازدواج کرد.


این شهیده در آخرین شب فروزندگی‌اش، با وجود تب شدید و بیماری از همسرش خواست که او را به مجلس دعای توسل برساند؛ با وجود پافشاری همسرش برای استراحت، در مراسم دعا حضور یافت و به گفته دوستانش آن شب مثل همیشه او به شدت منقلب بود.


مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این شهیده، در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، در مسیر، به کمین عوامل پلید آمریکا ‌افتاد و در آن جمع تنها، شهیده نسرین مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجاکه همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه دهم تیر 61 در اوج خلوص و خدمت به اسلام به آرزوی دیرین خود ‌رسید.


مراسم دعا و نیایش به پایان رسید و این شهیده، در حالی که برای مراجعت به منزل سوار اتومبیل بود، در مسیر، به کمین عوامل پلید آمریکا ‌افتاد و در آن جمع تنها، شهیده نسرین مورد اصابت گلوله دشمن قرار گرفت و از آنجاکه همیشه آرزو داشت مانند شهید مطهری به شهادت برسد، پس از یک سال حضور در مهاباد، در شامگاه دهم تیر 61 در اوج خلوص و خدمت به اسلام به آرزوی دیرین خود ‌رسید


نحوه شهادت شهیده نسرین افضل :

همرزمان شهید در خاطره‌ای از آخرین ساعات همراهی‌شان با شهیده افضل چنین می‌گویند: همه دور هم نشسته‌ بودند و از خانواده‌هایشان تعریف می‌کردند و درددل می کردند. نسرین از خانه و از مادر گفت: من همیشه برای مادر گل هدیه می‌دهم، هر شهری هم که برم، حتماً سوغاتی اون شهر را باید برای ایشان تهیه کنم، جان و نفس من مادرمه. فقط خدا شاهده که چه جوری توانستم موقع شهادت داداشم، آرامش کنم. هر دعایی بلد بودم، خوندم، دو ماه طول کشید تا قضیه را قبول کرد. آنهایی که رفته بودند دهلاویه و سوسنگرد دنبال جنازه داداش، وقتی برگشتن باورشون نمی‌شد که مامان از هر جهت آماده باشد. خانواده من خیلی دوست داشتنی و خوب هستن. آنها را دوست دارم.


نسرین ساکت شد. همه به او خیره شدند از ابتدای جلسه فقط همین چند کلام را گفت و دوباره در خودش فرو رفت. حالت‌های نسرین خیلی عجیب بود. حتی صبر نکرد نماز را به جماعت بخواند، گفت: شاید شهید شدم. معلوم نیست تا یک ساعت دیگر چه اتفاقی بیفتد.

 


فاطمه که در آن جمع بود از او پرسید: نسرین امشب چه شده؟

نسرین گفت: چیزی نیست تبم قطع شده، فقط شاید بخواهم به شما حلوا بدهم!

فاطمه گفت: از اینجا برویم اینجا هوا خیلی سرد است، اگر بمانیم حلوای همه ما رو باید بدهند. یخ زدیم، بلند شوید برویم.

ساعت ده شب بود. مراسم دعای توسل تمام شده بود. موقعی که می‌خواستند سوار ماشین شوند، صدای تک تیرهایی به گوش می‌رسید، نسرین نزدیک ماشین شد و گفت: بچه‌ها شهادتین‌تان را بگویید. دلم شور می‌زند. فاطمه سوار ماشین شد و گفت: در تب می‌سوزی، انگار در کوره هستی. دلشوره‌ات هم به خاطر همین است. ما که تب نداریم شهادتین را نمی‌گوییم، فقط خودت بگو نسرین جان.

خنده روی لب‌ها یخ زد، همگی سوار ماشین شدند. نسرین کنار در نشسته بود و شهادتین را می‌گفت: که تیری شلیک شد. تیر درست به سرش اصابت کرد. همان جا که آرزو داشت و همان طور که استادش «مطهری» به شهادت رسیده بودند، شهید شد و در همان مسجد اباذر که مجلس ساده عروسی‌اش را برگزار کرده بودند، مجلس ختم برگزار شد.


شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان می تواند به آن برسد وبا خونش پیامی می دهد به بازماندگان راهش.

وصیتنامه شهیده نسرین افضل:

«ولاتحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله...»

شهادت بالاترین درجه‌ای است که یک انسان می تواند به آن برسد وبا خونش پیامی می دهد به بازماندگان راهش.

«یا ایتها الفس مطمئنه» ارجعی الی ربک راضیه المرضیه، فدخلی فی عبادی وادخلی جنتّی.

ای نفس قدسی ودل آرام (بیاد خدا). امروز به حضور پروردگارت بازآی که توخشنود ( به نعمتهای ابدی او ) واو راضی از تواست. باز آی ودرصف بندگان خاص من درآی. ودربهشت من داخل شو.

 


پروردگارا! سپاس که ما را در مبارزه با طاغوت و براندازی رژیم کفر پیشه و وابسته به شیطان بزرگ، آمریکای جهانخوار یاری فرمودی و به ما رهبری آگاه و پرتوان ارمغان نمودی تا ما را از تاریکی ها و ظلم رهانید وبا ایجاد وحدت درمیان مردم مسلمان و شهید پرور نظام جمهوری اسلامی رادر این سرزمین مقدس بنا نهاد.

 


خداوندا، به ما توفیق عبادت و اطاعت عنایت فرموده و ما را از شر هوای نفس محفوظ بدار.

بارخدایا، ما را یاری کن تا با اسلام راستین آشنایی پیدا کرده و در عمل به تعالیم آن بکوشیم.

ایزدا، ما را در کسب علم و ترویج فرهنگ قرآن و اسلام در مدارسمان یاری و موفق دار.

الها! بما قدرتی عنایت کن که پرچم لا اله الا الله را بر سراسر جهان به اهتزاز درآوریم.

خداوندا، کشور اسلامی ما را از کشورهای تجاورزگر و سلطه طلب بی نیاز دار.

بار الها، اخلاق اسلامی، آداب و عادات قرآنی را بر کشور عزیزمان ایران و مدارسمان حاکم بگردان.

بار ایزدا، به رهبر کبیرمان امام خمینی عمر و توفیق بیشتر عنایت دار تا با رهنمودهایش مسلمین و مستضعفین جهان به استقلال و آزادی واقعی دست یابند.

خداوندا، ایران و اسلام را از شر کفار و منافقین و حیله‌های زورمداران شرق و غرب و نوکرانشان به دور داشته، رزمندگانمان را در جبهه‌های حق علیه باطل پرتوان و پیروز بدار.

کریما، ما را در صدور انقلاب خونبارمان به جهان، توان ده و آن را تا انقلاب مهدی (عج) استوار بدار.

همسرم بدان که من نسرین کسی که تو را دوست دارد، شهادت را هم بسیار دوست می‌دارم، چون خدای خود را در آن زمان پیدا می‌کنم.

از تو می‌خواهم اگر می‌خواهی فردی خداگونه باشی و درس دهنده، از امروز و از این ساعت سعی کنی تماس خود را با خدای خویش بیشتر کنی و همین طور معلّمی باشی جدّی.

 


+++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++++

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

 

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر

 

 

 

 

 

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر


سفره ی هفت سین سال 1391 در کنار شهدا

 

سال تحویل 1391 در کنار شهدا

 

***********************************************

 

 

*********************************************


برچسب‌ها: راهیان نور, با حجاب, حجاب, دختر, چادر

 

 

 

زینت زن=حفظ حجاب((Hejab pix))+عکس+پوستر حجاب و عفاف